زیتون در لغت و فرهنگ
مقدمه
آیا تابحال معنی زیتون در لغت نامه های ایرانی را جستجو نموده اید؟
زیتون با تعاریف و معانی گوناگونی در فرهنگ نامه ها و لغت نامه های ایرانی آمده است.
در این مطلب سعی داریم زیتون را از دیدگاه معتبرترین لغت نامه های ایرانی بررسی نماییم.
زیتون در فرهنگ فارسی عمید
زیتون درختی با برگهای بیضی نوکتیز و گلهای سفید کوچک که بهصورت خوشه در کنار برگها جمع میشود.
⟨ زیتون تلخ: (زیستشناسی) = سنجد ⟨ سنجد تلخ
زیتون در فرهنگ فارسی
زیتون اسم درختی است که سر دسته تیره زیتونیان است
ارتفاعش معمولا بین ۷ تا ۸ ۸ متر و حداکثر تا ۱۵ متر میرسد
محیط تنه اش از ۳ تا ۴ متر بالغ میشود
تنه اش ناصاف و دارای شکافهای مشخص است
ولی در گیاهان جوان صاف و رنگی مایل به سبز دارد
چوبش سخت و با مقاومت و زرد رنگ و دارای خطوط قهوه ای مشخص میباشد
برگهایش دایمی و متقابل و بیضوی و دراز و نوک تیز و چرمی شکل است
و در سطح تحتانی پهنک سفید ولی در سطح فوقانی سبزرنگاست
گلهایش در اردیبهشت ظاهر میشود
و آنها سفید رنگ و مجتمع به صورت خوشه در کنار برگها جای دارند.
زیتون در فرهنگ معین
درختی است با تنه ناصاف و دارای شکاف های مشخص،
ولی در گیاهان جوان صاف و رنگی مایل به سبز دارد.
میوه این درخت سبز و گوشت دار شبیه به آلوچه است که روغن فراوان دارد و ملین است.
زیتون در لغت نامه دهخدا
درخت زیت. (منتهی الارب ).
نام درختی که روغن وی معمول اطباست. (بهار عجم )(آنندراج ).
زیتون بن.
درختی همیشه سبز و از محصولات گرمسیری و میوه آن زیتون و در منجیل و رودبار گیلان بسیار فراوان است. (ناظم الاطباء)
درختی است جلیل القدرو بسیارسود و پربقا و هزار سال دوام کند و میوه ٔ آن هم زیتون نام دارد.
واحد آن زیتونه. (از اقرب الموارد).
بری و بستانی می باشد
و بستانی را درخت بزرگتر وبرگش آبدارتر و سبزتر از بری و بعد از چهار سال بارمیدهد
و تا هزار سال می باشد. (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
تهیه و تدوین : سرزمین زیتون | OliveLand